آن هیولایی که با شنل مشکی و قرمزش ترس را فریاد می زند...ترس را فراگیر می کند نیستم...

من آن چشمان سرخ خون رنگ را ندارم...

آن ناخن های بلند و مرگ وار را ندارم...

نه دندان های گرازی ...نه رگ های بیرون زده...

نه توانایی پرواز...نه قدرت محو شدن...

هیچ کدام از آن من نیست...

در دنیای من جام های لبریز از خون...غرش های دیوانه وار...تمام این وحشی گری ها رنگی ندارد...

من آن وحشی توی افسانه ها نبودم و نیستم...!

من آن ظرافت دنیای انسانی را هم ندارم اما دیگر این گونه هم نیستم...!

نظرات شما عزیزان:

setayesh

ساعت10:51---31 مرداد 1394

عسل جون خیلی قشنگ معرفیشون کردی لایک داری گلم
پاسخ:ممنون عزیزم

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: